جدول جو
جدول جو

معنی شیر پلا - جستجوی لغت در جدول جو

شیر پلا
مخلوط کته و شیر و شکر، نوعی غذای چوپانی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیر خدا
تصویر شیر خدا
از القاب علی بن ابی طالب (ع)، کرّار، اسداللّٰه، ساقی کوثر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیر فلک
تصویر شیر فلک
در علم نجوم برج اسد یا آفتاب، شیر گردون، شیر آسمان، شیر چرخ، شیر مرغزار فلک، شیر سپهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیب پالا
تصویر شیب پالا
ترشی پالا، ظرف مسی سوراخ دار برای صاف کردن شربت، ترشی و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیر علم
تصویر شیر علم
تصویر شیر که بر روی پرچم نقش کرده باشند، شیر درفش
فرهنگ فارسی عمید
(شِ پِلْ لا)
در تداول عامه شرپلاه. شرپلاه راه انداختن. شرپلهی راه انداختن. (یادداشت مؤلف). زدن و کوفتن افراد. حمله بردن به گروهی یا زدن از چپ به راست آنان را
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از بخش چهاردانگه شهرستان ساری. سکنۀ آن 330 تن. آب آن از چشمه سار. راه آن ماشین رو. صنایع دستی زنان آنجا شال وکرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
ترشی پالا، و آن ظرفی است که مانند کفگیر سوراخها دارد و بدان چیزها صاف کنند، (برهان)، ظرف مس که ته آن پرسوراخ باشد و ترشی و شربت و غیره از آن بپالایند، (رشیدی)، به ترشی پالا مشهور است، (انجمن آرا)، طبق مانندی باشد که در آن مثل کفگیر سوراخ بسیار کنند وآنرا بر سر دیگ نهاده شیره و ترشی و روغن را صاف سازند، و آنرا ترشی پالا نیز گویند، (غیاث) :
ز بارگاه تو خورشید چیست مشعله ای
ز مطبخ تو فلک چیست شیب پالائی،
شرف شفروه
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام موضعی به هزارجریب مازندران. (سفرنامۀ رابینو ص 125 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
تخت که پایۀ شیر دارد، که از عاج بود، تخت که پایه های آن مانند پنجه های شیر ساخته شده باشد، (یادداشت مؤلف) :
فرودآمد ز بام اندرسرایش
نشست اندر سریر شیرپایش،
(ویس و رامین)،
ز تخت شیرپا اندرکشیدش
میان خاک و خاکسترکشیدش،
(ویس و رامین)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
محلی در دامنۀ توچال مشرف بر تهران در شمال پس قلعه که آنجا را به مناسبت وجود آبشار دوشاخه، آبشار دوقلو نیز گویند. دراین محل امروزه پایگاهی برای استراحت کوهنوردان و کسانی که به قلۀ توچال صعود می کنند ایجاد کرده اند
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیر علم
تصویر شیر علم
شیر درفش نگاره شیر بر درفش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر دل
تصویر شیر دل
آن که داری دل شیر است شجاع دلیر دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر پام
تصویر شیر پام
برنگ شیر سفید
فرهنگ لغت هوشیار
بهای شیر دادن حق ارضاع، پول یا چیزی دیگر که داماد به پدر و مادر عروس دهند
فرهنگ لغت هوشیار
ظرف مسین که ته آن مانند کفگیر سوراخهای ری دارد و بدان چیزها را صاف می کنند ترشی پالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر فلک
تصویر شیر فلک
شیر سپهر، آبام شیر امرداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر قلاب
تصویر شیر قلاب
شیر کجه آهنی باشد شیروش که غلندران بر سر دوال کمر دوزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر گیا
تصویر شیر گیا
شیر گیاه فرفیون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر لان
تصویر شیر لان
جایی که در آن شیر فراوان باشد شیر ناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر مال
تصویر شیر مال
نانی که از آرد گندم و شیر و روغن پزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر پراچ
تصویر شیر پراچ
صافی سفالی شیر و چای (گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی پلو طرز تهیه آن چنین است که شکر را مانند سکنجبین قوام آورند و در چلو کش بروی برنج ریخته و بر هم زده و هر قدر هم از شکر بماند بر رویش ریزند. سپس پوست نارنج را در زیر آب گرفته و مقشر کنند و روغن را داغ کرده بعد از سرخ شدن پیاز این ها ریخته و مقداری کشمش هم داخل کنند و به قدر یک پیاله شیره شکر را برداشته در میان آن گلاب ریزند و با زعفران و ادویه در میان همین لوازم ریخته می جوشانند به قدری که شکر به خورد این ها برود آن گاه بیرون آورده در لابه لای برنج گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
خوراکیی که با شیر و برنج پزند شیر با شیروا. طرز تهیه آن چنین است: به اندازه لازم شیر گیرند و برای هر من شیر پنج سیر یا کمتر برنج در شیر ریزند و بار کنند و قدری هم شیر را کنار بگذارند و دیگ را بر روی آتش هم زنند بگذارند تا پخته شود. اگر سفت شود و پخته نشود قدری آب ریزند نزدیک پخته شدن آن شیری را که کنار گذاشته اند با شکر و گلاب و هل در آن ریزند و پس از چند جوش بردارند
فرهنگ لغت هوشیار
کته ی بسیار نرم
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع اسفیورد شوراب ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع ناتل کنار شهرستان نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
پولی که از طرف داماد به مادر عروس به عنوان شیربهای دختر دهد
فرهنگ گویش مازندرانی
مرهمی از خمیر و روغن که آن را جوشانده جهت التیام گلو بر آن
فرهنگ گویش مازندرانی
آلوچه ی شیرین
فرهنگ گویش مازندرانی
پلویی که به همراه سبزی شوید طبخ شود
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان میان رود شهرستان نوشهر، از توابع رستاق.، نام مرتعی در آمل، از توابع یخکش بهشهر، از توابع ولوپی قائم
فرهنگ گویش مازندرانی